سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه
طبقه بندی موضوعی

صادقانه،انفجار،شعرنو،نیمایی،سپیده طالبی

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

 

صادقانه!!! ...
گفته‌ ای تو خود گرفته ای که جان مرا ...
پس از هزار بار استغاثه ام
برای گفتن هر آنچه به جز دروغ!

اما ...
کنون چه سود ...
که پس از هزار بار مردن دلم
به تصادم ترکش آن همه ریا
دوباره آتشم زده ای
به انفجار سخت و عامدانه ای ...!

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

نظرات  (۷)

دارم سایه میشم بی تو ...لباس مرگ و می پوشم

نباید ساده تعبـــیرم کنی _ چـــون ساده می میرم

من از آغــوش تو تا مـــرگ یه راهه تـازه می سـازم

شاید این راهه آخر نیست شاید من سخت میگیرم

نمیگم جای من باشی ولی دنیای من خـوب نیـست

تـصــور می کــنی شاید تـصـور هــم نمــیشه کــرد

کنار آدمک هایی که من هستم چــه میشه گــفت

جز این مرگی که تــو آغوش غــم باید تحمل کــــرد

باید تـنـبیه بشم اما مــیگن این جرم خوبی نیــست

من آزردم کسی رو که نباشه جـون من هم نیــست

ببین بـرعـکس خوابه تـــو همش کـابــوس می بینم

می دونم مرگ من واسـه تسـلای تـو کافی نیــست...

شما لطف دارید بانو

سپاس 

 

پاسخ:
درود بر شما
سپاس مجدد از حضورتان گرامی
پدرام باشید
دیده ام بارها تصویر مردی را که خم
یا زنی را دیده ام در زیر کوله بار غم
با دو چشم خیس خوابش برده سخت
طفلکی تنهای بیماری کزو برگشته بخت
هر گلی افسرده میبینم به گلدان فلک
تا که از ایوان خانه میکشم بیرون سرک
طرح نقاشان همه زیبا ولی طرحی دروغ
آفتابی میدمد از دور اما بی فروغ
اینطرف یا آنطرف فرقی ندارد موسمش
با خزانی سرد و سخت آمیخته سال مردمش
با گلوبندی که تکفیر میکنند فریاد را
مهر خاموشی زدند بر ساز ما با نت لا
بی نشانی همه هیچ از ما نشانی ها گرفت
بینوا مردم در این بیغوله اما در شگفت
خوش نمیدارم بر این تزویریان گردن نهم
ناخوشی به باشد از اینکه پریشان جان دهم
تا کجا با حسرت تنهایی این دست ها
گوشه ی میخانه میخوابی کنار مست ها
کهنه ای دیگر ببین باید که نو گردد ز نو
لاجرم گندم ز گندم روید و جو هم ز جو
عاشقان در خون خود غلطیده اند اما وطن
خاک تو دیری نمیپاید که بگشاید کفن
شانه هایت از تب سرخ شقایق ها خمید
سینه چون بگشایی از نو میشود ایران پدید



پاسخ:
درود بر شما بزرگوار
سپاس برای این شعر زیبا
بسیار عالی بود

:)

پاسخ:
درود گرامی

ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ؟
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ :
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭼﻪ ﺧﻮاهد شد؟

# سیّد علی صالحی

پاسخ:

عاقبتی هست بیا پیش از آن

کرده خود بین و بیندیش از آن

راحت مردم طلب آزار چیست

جز خجلی حاصل اینکار چیست

مست شده عقل به خوشخواب در

کشتی تدبیر به غرقاب در

ملک ضعیفان به کف آورده گیر

مال یتیمان به ستم خورده گیر

روز قیامت که بود داوری

شرم‌نداری که چه عذر آوری

....

مملکت از عدل شود پایدار

کار تو از عدل تو گیرد قرار

 

نظامی-مخزن الاسرار

 


خوش آمدی نازنین
  • فاطمه حیدری (رضوان)
  • سلام بانو

    مثل همیشه زیبا سرودید 

    سبز باشید و بدرخشید 

    پاسخ:
    سلام نازنینم
    خوش آمدید و
    سپاس از لطفتان مهربان


    اما ... کنون چه سود ...
    که پس از هزار بار مردن دلم
    به تصادم ترکش آن همه ریا
    دوباره آتشم زده ای
    به انفجار سخت و عامدانه ای .

    درود عالی وبسیار غم انگیزگلم

    قلمت مانا

    پاسخ:
    سلام دنیای شیرین
    سپاس نازنینم
  • مهران بیان
  • شغر قشنگیه 

    پاسخ:
    درود بر شما
    خوش آمدید
    و سپاس
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">