سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه
طبقه بندی موضوعی

یاسمن

 

فایل صوتی - خوانش شعر

شعر و خوانش : سپیده طالبی

 

 

 

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

 

 

یاسمن آیا بهاری در ره است ...؟!
خواب می‌بارد تنِ آرامِ خود را بر شرارِ چشم من؟!
یاسمن آیا خبر می‌آوری از رفتن هر اهرمن ...؟!

یاسمن بر این سمن‌زار کهن
ابرهای تیره ای خوابیده است
یاسمن این واژه ها فرسوده اند
چشمه‌ی سرخون، میان‌کوهِ دل خشکیده است

یاسمن حجم صدای ناله در اندیشه ام
می فشارد تیشه‌ی تهدید را بر ریشه ام
شیونِ غمباد آن بیخ گلو پیچیده است
سوز نای‌اش همدم تنبور دل گردیده است

یاسمن حتّی زمان هم مرده است
دیو شب ها، فرصتِ هر روشنی را خورده است
پنجره در چشمها همواره خیس
کرده اند آخر سپید این صبر‌گیس ...!

حالِ دلها خوب نیست ...‍!
زندگی زخمش عفونت کرده است
بیستونی عاشقی را کنده اند
بهمنش، اینجا سکونت کرده است

یاسمن مرهم ندارد دردِ ظلمی ماندگار
گونه‌ی آرامش سامان خراش افتاده است
ریخته بر روی خاک‌ِ خسته خونِ اعتبار

مردمان که سنگِ زیرِ آسیاب
ذهن ها آویخته، در چاه ویلِ اضطراب
درد هم اقبالْ‌زنجیری به جان ‌پیوسته است
راه بر فردا‌بلوغِ روشنایی بسته است

در سبدهای خرید این روزها غم می‌برند
از نشاط اما تو میدانی چرا کم می‌برند
گرگها در این میان، گاهی خودی را می‌درند
پلّکانی کوه را هم در حراجی نابرابر می‌خرند

کامِ ما خشک‌ است
و دل هم پر دریغ
قلوه کن کردند سامان را ز دریا تا ستیغ
سوختند آن سروساران را و اینک ... کو بهار ؟!
گوژ ،  آورده به پشتش روزگار !

تا زمستان بر سر بیشه رهاست،
باعثِ تشویشِ چینِ دامنِ آلاله هاست،
اصلا" این " شادی" چه میگوید میان واژه ها
یاسمن، مغرب ترین جا، خانه‌ی خورشید ماست ...!

 

 

yesyesyesyesyesyesyesyesyesyesyesyes

 

 

 نسخه اولیه شعر با نام قاصدک


قاصدک از چه خبر آورده ای...؟!
ابرهای تیره ای بر داستان خوابیده است
قاصدک این واژه ها فرسوده اند
چشمه‌ی سرخون، میان‌کوهِ دل خشکیده است

قاصدک حجم صدای ناله در اندیشه ام
می فشارد تیشه‌ی تهدید را بر ریشه ام
شیونِ غمباد آن بیخ گلو پیچیده است
سوز نای‌اش همدم تنبور دل گردیده است

قاصدک حتّی زمان هم مرده است
دیو شب ها، فرصتِ هر روشنی را خورده است
پنجره در چشمها همواره خیس
هم شده ما را سپید این صبر‌گیس

قاصدک بازیِ پرپر کردنست
می‌کشیدی پای خود را کاش از بازی کنار
گونه‌ی آرامش سامان خراش افتاده است
ریخته بر روی خاک‌ِ خسته خونِ اعتبار

مردمان که سنگِ زیرِ آسیاب
ذهن ها آویخته، در چاه ویلِ اضطراب
درد هم اقبال‌زنجیری به جان ‌پیوسته است
راه بر فردا‌بلوغِ روشنایی بسته است

قاصدک حال زمانه خوب نیست
زندگی زخمش عفونت کرده است
بیستونی عاشقی را کنده اند
بهمنش، اینجا سکونت کرده است

کام خشک‌ است
و دلِ ما پر دریغ
قلوه کن کردند سامان را ز دریا تا ستیغ
سوختند آن سروساران را و اینک کو بهار ؟!
گوژ ،  آورده به پشتش روزگار !

در سبدهای خرید این روزها غم می‌برند
از نشاط اما تو میدانی چرا کم می‌برند
گرگها در این میان، گاهی خودی را می‌درند
پلّکانی، کوه را هم در حراجی نابرابر می‌خرند

قاصدک اینجا عجب بازاریست
سهم بنیادینِ این بازار، پنهانکاریست
توطئه همواره تیری در کمین
قاصدک اصلا" توهّم، بدتر از بیماریست 

حاشیه ها بیشمار
بدتر از ویروس ها، واگیردار
قاصدک، حالا بگو ...
بر کدامین درد باید من بتازم : های تو ...!
سایه ات را لطف کن بی فوت وقت
از سرِ این روزها کوتاه دار ...! 

تا زمستان بر سر بیشه رهاست،
باعثِ تشویشِ چینِ دامنِ آلاله هاست،
اصلا" این " شادی" چه میگوید میان واژه ها
قاصدک مغرب ترین جا، خانه‌ی خورشید ماست ...!

 

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

نظرات  (۴)

  • شادان شهرو بختیاری
  • درود بر مهربانو طالبی گرانمهر

    لب مریزاد

    نسخه ی ویرایش شده از زیر بار سنگین آن تداعی قبلی که با نام قاصدک به ذهن مخاطب خودشو تحمیل میکرد خارج شده و استقلال خودشو پیدا کرده. آفرین و درود بر شما

    پاسخ:
    سلام و عرض ادب و احترام
    جناب استاد شهرو بختیاری گرانمند

    بابت توصیه ارزشمندتان برای این تغییر و همچنین مرور دوباره تان بر شعر بسیار سپاسگزارم
    روزگارتان سبز و پر از نور باد


    هنوزغصه خودرابه خنده پنهان کن!

    بخند!گرچه توباخنده هم،غم انگیزی

     

    #فاضل نظری

     

    درغلغه ی جمعی وتنهاشده ای باز

    انقدرکه درپیرهنت نیزغریبی

     

    #فاضل نظری

     

    دگربرای کسی درددل نخواهم کرد

    دگر ز دست خودم دردسرنخواهم دید

     

    #فاضل نظری

     

    هنرعشق فراموشی عمراست،ولی

    خلق راطاقت پیمودن این صحرانیست

     

    #فاضل نظری

     

    گفتم این غم به خداوندبگویم،دیدم

    که خداوندجداکرده زمین راازماه

     

    #فاضل نظری

     

    من وتواتش واشکیم دردل یک شمع

    به سرنوشت تووابسته است تقدیرم

    # فاضل نظری

    خودقضاوت کن اگردرمان دردم عشق توست

    این سراشفته واین قلب ناخرسندچیست؟

     

    #فاضل نظری

     

    قصدمن ازحیات،تماشای چشم توست

    ای جان فدای چشم تو،باقصدجان بیا

     

    #فاضل نظری

     

    کناربسترم بنشین ودستم رابگیرای عشق

    برای اخرین سوگندهاوقت زیادی نیست

     

    #فاضل نظری

    پاسخ:
    سلام دنیای گرامیم

    سپاس برای این همه لطفت
    و شعرهای زیبایی که از جناب فاضل نظری برایم نوشتید
    شاد باشید عزیز دل

     قاصدک مغرب ترین جا، خانه‌ی خورشید ماست ...

    درود شعر وخوانش عاااااااااالی و غم انگیز عزیزم

    قلمت سبز

    پاسخ:
    سلام دنیای عزیز و گرامیم
    ممنونم از همراهی گرم همیشگیت نازنین
    شاد باشید و سلامت

    سلام و عرض ادب بانوی ادیب و هنرمند، سپیده ی نازنین

    بهره مند شدم از شعر زیبا و پر مفهومتان

    و لذت بردم از طنین صدای دلنشین تان که زیبایی اثر را افزوده بود

     

    چقدر به حال و هوای این روزها نزدیک است این مصرع تان:

    گرگ ها در این میان گاهی خودی را می درند...

     

    امیدوار باید بود به بازگشتِ بقول استاد شفیعی کدکنی، طفل گمشده ی "شادی" نام، به دامان مادرش، ایران عزیز

     

     

    قلمتان پربارتر

    پاینده باشید و سلامت

     

     

     

    پاسخ:
    سلام و عرض ادب
    هنرمند گرانمهر وحیده بانوی عزیز و گرامیم

    خوش آمدی مهربانوی نازنین
    خرسندم سروده را دوست داشتید مهربان
    و سپاس برای دعای خیرتان

    پدرام باشید و نیک فرجام
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">