سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

کودکی

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

دلم میخواست می‌شد باز می‌گشتم
به آن دورانِ سختِ کودکی هایم کنار مادر و بابا
میان آنهمه غوغا برای قدکشیدن ها

هنوزم یاد دارم که به لطفِ مهربان بابا
چه زیبا زندگی را صبح میکردم به هر روزم
به ضربْ آهنگِ انگشتش به روی دَرْ
من انگاری که بر هر روشنایی چشم میدوزم

برای صرفِ صبحانه،
به مهرِ نازنین مادر
پنیر و لقمه‌ی نانی
که هر روزه مُهیّا بود
به گاهی هم مربایی که انجیرش
نثاری از درخت عاشق همسایه ی ما بود


به‌گاهِ رفتنِ بابا برای کار هر روزه
هزاران بار بی‌وقفه برایش ناز میکردم
برای آنهمه موضوع تکراری مکرر باز من آواز میکردم :

به یادت باشد ای بابا
کتاب شعر فردا را
بهمراه دو تا دفتر
برای ثبت احساسم به تو، هم نازنین مادر
و شاید باقی دل را سپردن ها
برایم از عمو احمد بگیری زودتر حالا ...

ولی اما  ...
تو گویی با فرو افتادن پلکی
تمام کودکی رفت و جوانی هم
به ردّ ِ نوجوانی دور
شد از ما

و تقویمی که می‌گوید
گذشت سالهای عمر را اینگونه بی‌پروا
بدون خوردن شیرینی شیدایی و احساس‌افروزی
و یا لمس طراوت از نسیم روح بخش و شاد امروزی

به هر گوشه بساط دارِ تفسیری
به
پا گردیده آسان و بدون هیچ تقصیری
گناهم را نه می‌دانم،
نه می‌خوانم از این پرونده بازی، هیچ تعبیری

گناهم را نمی‌فهمم،
نمی‌دانم که از جنس غم است و یا که از شادی شده پیدا

گناهی که نوشته می‌شود هر روزه روی هر تمنایی،
که مانده‌ چشم نمناکش به سوی دیدن فردا

عجب دارم که در این زادزار بدبیار ما
چه برق‌آسا زمان چالاک می‌دزدد
تمام برگ و بار زندگانی را

چه زود اما ... ولی آری
در اینجا می‌شود هر روزمان هم دیر انگاری ...

 

 

لوگوی شعر نیمایی سپیده طالبی

نظرات  (۵)

واقعا گاهی چقدر زود دیر می‌شود!

خیلی زود!

واقعا چقدر زود دیر میشه!

 

چه زود اما ... ولی آری
در اینجا می‌شود هر روزمان هم دیر انگاری ...
 

واقعا زیبا بود.

 

پاسخ:
درود و سپاس
جناب ارشادی گرامی

خرسندم شعر را دوست داشتید
و سپاس از همراهی تان

پاینده باشید
  • شادان شهرو بختیاری
  • درود بر مهربانو طالبی ارجمند

    لب مریزاد

    و شکوه قلم تان جاودان

    نیمایی ای  خواندم پر از نوستالوژی ( کُهن یادکرد )

    تفکیک بندها و فرم بندها همگی عالی بودند

     

     

    پاسخ:
     سلام و عرض ادب و احترام
     تقدیم استاد گرانمهرم جناب شهروی بزرگوار

    سپاسگزار لطف ، همراهی و مهر کلامتان هستم و
    ممنون برای اعلام نقطه نظرات ارزشمند تان که قطعا برایم بسیار مهم است و چراغ راه

    شادکام باشید و تندرست

    ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید

    گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل

    # سعدی

     

     

    پاسخ:

    گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

    گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل

    ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی

    از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل

    گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید

    هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل

    گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من

    بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل

    ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا

    که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

    به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید

    نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل

    اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند

    شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل

    ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید

    گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل

    مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید

    بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل

    عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی

    اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل

    در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید

    که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل

    #سعدی


    سپاس از شما نازنین بانو

    نیلوفری که

    روی مرداب را پوشانده است

    انتقام تمام گل های لگد شده را می گیرد.

    # علیرضا بهرهی

    پاسخ:
    درودها دنیای شیرین
    سپاس از این همه لطفت
    مانا بمانید به مهر نازنین

    مربّا بود وانجیرش ...

     

    درود زیبا وغم انگیزگلم

     

    قلمت سبز

    پاسخ:
    سلام نازنین بانو
    سپاس از همراهیت
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">