به نام خداوند رنگین کمان
خدای جهانی پُر از ارغوان
خدایی که رفته، گمان، یاد او
خداوندگاری به عدل این زمان
خدای جوان و جوان بردنش
خدای هر آنْ مُردن کودکان
خدای همان کودک خوش زبان
که دارد ز قفنوس ها مان نشان
به روزی که شاید کنون دور نیست
جهان گیرد از رسم او، ارمغان
به دریا بیاندازد او قایقش
که هر سو بخواهد شود تا روان
تو را هر خزان میکند، زنده نام
« کیان» را کیانم شناسد، توان !
«روح بزرگش که از تن کوچکش چنین دلخراش پر کشید شاد باد»
بداهه شد به یادبودش