ترانه : هوش مصنوعی
میان این همه مزّه،
تو آن سردی مطبوعی که میپیچد
خودش را دور طعمِ تندیِ «پونه»
لب آب هراسان از بلندی تا به گندم زار
نسیمی خوشخرامی تو، برای هرم این «گونه»
عقیقی یا ... که تاکستان داغی یا شرابی ؟!
تو عشقی یا صدای آبی آب سرابی ؟!
تو یک حسی،
چونان پرواز سوی آسمان تا بینهایت
سکوتی تو ...
سکوتی با تمام حرفهایت
به هر صبحی که یشم چشم تو،
بر شیشهی جان میکشد رعدی و ابری تار
چه بلوایی به پا میگردد از آشوب این دیدار
میان گیجی احساس من انگار
تو میخندی به هر دلشورهام ... اما
برای خنده های تو ...
شکستن را خریدارم، هزاران بار
گلی شاید،
گل سیبی که میخندی
بهاری میکنی جان را تنِ آدم
چونان که ارغوانی تو
مرا با مستی چشمت کنی «حوّاترین شبنم»
میان این همه مزّه،
تو آن سردی مطبوعی که میپیچد
خودش را دور طعمِ تندیِ «پونه»
لب آب هراسان از بلندی تا به گندم زار
نسیمی خوشخرامی تو، برای هرم این «گونه»
در این دنیای از درد و غم آبستن
تو آن احساس نایابی که میچرخد به رگهایم
زمانی که چکاوک میزند بوسه به لبهای گل سوسن
تو یک تقویم هستیکه
به هر روزش علامت خورده « تعطیل است»
میان روزهای عادی من هم
تو آن عیدی که حالی خوش، به من در حال تحویل است
نخ تنهاییم،
در دست تو آرام میرقصد
تو طوفانی ...؟!
و یا که باد ...؟
و یا حس عروجی در دمِ صبحی کمی روشن
زمان اختلاط عطر یاس و بوی آویشن
به دور از چشم اهریمن
تو آن تک جرعهای هستی که مستی میدهی آنی
تو آن دمنوش اصلی، از گل نارنج
که عطرش میبرد هوش از سرِ آرامِ پیراهن !
۱۴۰۱/۱۱/۲۹
درود بر مهربانوی نیمایی سُرا خانم طالبی گران ارج
خوانش دوباره ی این نیمایی زیبا ، و اینبار همراه با فایل صوتی بندی از آن که به زیبایی ترانه ی دلکشی شده است ، جالب توجه بود.
نبض قلب و قلم تان همواره در تپش باد