فایل صوتی - خوانش شعر« شک دارم ...!»
شعر و خوانش : سپیده طالبی
در خیالم سبدی پر، گل میخک دارم
من هنوزا که هنوز است خدایی دل کودک دارم
تو چه کردی با من ؟!
که من امروز به احساس خودم شک دارم!
گفته بودی که بیایم دمِ صبح فردا
وسط همهمهی بیخبر یک رویا
پشت آن پیچک سرمازدهی مانده به کنج دیوار
در کنار گذرِ تنگْنشسته بغلِ بید پریشان گیسو
با نشان سبدی بافته از خاطره هایی خوشبو
گفته بودی که بیاور گل خوشبوی سفیدی همراه
بغلی بابونه ...
با غزل خوانی احساس به وجد آمده از رایحهی گلپونه
آمدم لیک ولی شک دارم
این همه وعده ی بیعاقبت و یک دل طفلک دارم
روزها چشم براهم سر هر کوچهی بن بستِ حضورت بیتاب
گفتگویم شده با سایهی کم رنگ خودم در هر خواب
من به بیدار شدن شک دارم
بغض دنیا به گلو، چشمِ تَرم را به خبر دادن پوپک دارم
روی دیوار حماقت شدهام پنجره ای
با نگاهی نگران دوختهام چشم خودم را به ابد
تا که روزی گذر خاطرهات، پای به این کوچه مگر باز نهد
چه کنم دلهره در این دل کوچک دارم
من به هر پنجرهی باز دگر شک دارم!
آنقدر آمدنت طول کشید
آنقدر رنگ ریا را قَسَمت بر دل من هی پاشید
آنقدر شایعهی شعر تو بیروح مرا هی پایید
که دگر من به تو و شعرِ تو و سعدی و هم مولانا
که به هر زمزمهی عشق و تمنا به خدا شک دارم!
تو به دنبالِ کدامین فردا
چشم خود را به من و آتش حِسّم بستی؟
مگر امروز همان فردا نیست
که به تشویش ورودش دیروز
قدّ ِصدها شب یلدا نگران بنشستی!
تو که این گونه گِره بر گِره کور دل من بستی
من به امروز و به فردا و همه روزِ خدا شک دارم!
تو چه کردی،
که به هر لحظهی آشفتهیِ این برکهی عشق
که برایم پرِ از خاطرهی صاف و زلال است از آن همسویی
به تکانی که بیفتد به دل پردهی آویخته بر پنجرهی یکرویی
این چنین شک دارم!
تو که پر رنگ ترین حادثهی زندگی من بودی
رویِ ماهِ دلِ خود را به غلط گاه به هر ابر سیاه اندودی ...
به حقیقت ، به یقین
چه بگویم .... پس از این
که به هر باور زیبا به خدا شک دارم!
من چه کردم که تویِ عهد شکن
پشت دروازهی دل با هیجان میتازی؟
من چه گفتم که مرا کرد پیاده
دست کردار تو از اسبِ شگون در بازی
تو چرا در نظرم شاهی و اما که به جان، قلعهی غم میسازی؟!
تو چه کردی که به هر بازی دنیا و قضا، شک دارم
جای سرو و سمن انگار که در باغچهی زندگیم بوتهی پیچک دارم
تو چه آوردهای اما به سر این دلِ پاک
که من امروز به هر عزم، که از چشم امیدی بچکید
یا که حتی به همان دور زمین بر خورشید
به زمان و به مکان و به بهشت و به جهنم
به همین صاحبِ عالم که قسم، شک دارم!