فایل صوتی - خوانش شعر
شعر و خوانش : سپیده طالبی
موسیقی زمینه خوانش شعر : قطعه ای در دستگاه سه گاه ، تک نوازی سه تار ، اثر استاد مسعود شعاری
شانه کن ،
گیسوی عشقم
تو بزن ،
مضراب شوقت را ،
به هر بند دلم
من کنم ،
آشفته هر شب
کوک دل را و سپارم ،
خرمن گیسو به باد
نغمه خوان و این نوا را
بعدِ هر شوری به دل ،
دیوانه کن
من شوم ،
حیران تر و از مستیاش ،
آن گام را نجواکنان ،
با گوشه ای بر هم زنم !
خانه کن ،
در قلب من ،
بر هر مقام و هر ردیف
چنگ زن ، بر تارِ جانِ بی نوا
من کِشم ،
بر سیمِ آخر با کمانِ دلبری
کوچه باغی را روم
محو گردم در فضای
رامشِ نخجیرگان ، چشمانِ تو !
سلام
به عقیده شما ، گیسوی عشقم در همین شعر :
شانه کن ،
گیسوی عشقم
تو بزن ،
مضراب شوقت را ،
به هر بند دلم
عشق خودش را به داشتن گیسو تشبیه کردهاست؟ همانند تمثال انسانی؟
یا آنکه از کسی می خواهد گیسوی عشقش را شانه بزند تا آراسته گردد؟
زیاد شعر نو دوست ندارم ولی برخی از شعرهای نو واقعا زیبا و با مفهومند همانند:
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
– ” از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!