سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

سپید هستم

سپیدانه

 

دیر آمدی

 

لوگوی غزل


 

دیر شد  ،  دیر آمدی  این غم   به  نامم نیز شد
جانِ  من دلخسته  از این  دوری  و  پرهیز شد

با  مرورِ  آنچه   از یادت  به  جانم  مانده  بود
غصه ها   را  قصه کردم  ،  خاطره انگیز شد


گاه گاهی با خطوری  ،  بی‌حضورت  تا  شدم
حاصلِ  این  مردگی در  من چو  رستاخیز شد


دانه دانه  چیدی  از   انگور  این   متروکه دل
درد  آن   در خُمره  کردم  عاقبت  سرریز شد

صخره صخره کوه را  در فکر تو جاری شدم
بغض  را  تا  گریه‌ کردم ، برکه‌ای ‌ لبریز شد


بوستانِ  عمر   را  گلشن  به  گلشن  گشتم  و
بر   درختی‌  تکیه  کردم   که  سرِ  جالیز شد


کم نبود   این  گفتگویِ  ذهنِ  پُر گویِ  خودم
حرف های مردمان  هم    بر سرم   آویز شد

بودنت چون یک شتابِ لحظه‌ای  در جان من
در غیابت زندگی  بی‌ حرکت  و  بی‌ خیز شد

صفرِ  مطلق  شد    تمامِ  لحظه هایِ  بودنت

این  نیامدها   برایم   دشنه‌ای  نوک  تیز شد

اینکه میدانم  نمی‌آیی  خودِ   جان کندن است
همچنان جان می‌دهم چون مُردنَم  تجویز شد


مانده ام در کار دل ،  دیروز شد... امروزها
دیر شد  ،   دیر آمدی تا آخرش  ،  پاییز شد

من چه کردم با خودم حس اعتراض‌آمیز شد

دیر کردی .....تا خودِ  پاییز ،  حلق‌آویز شد !

 


لوگوی غزل

نظرات  (۵)

  • وحیده پوربافرانی
  • عرض ادب بانو

    شعر لطیف و دلنشین و البته غمباری بود

    فلمتان نویسا و پر بار

    در پناه حق

     

    پاسخ:
    عرض احترام بانو
    خوش آمدید و سپاس برای لطفتان
    بمانید به مهر و دوستی
    در پناه خداوند مهربان
  • فاطمه حیدری (رضوان)
  • سلام و عرض ادب بانو

    درود بر شما 

    پاسخ:
    سلام عزیز دل
    خوش آمدید و منت دار گذارتان هستم بر این کوی
    که بوی عطر رضوان را به همراه دارد
    شاد باشید نازنین

    دخترکی آرام بود


    ازکنار رود های خروشان می‌ گذشت

    زنی شد

    بزرگ و بزرگ تر

    دیگر آرامشی نداشت

    از کنار باغ های خونین می‌ گذشت

    ازکنار شکوفه های سوخته

    عاشق مردی شده بود که صورتش را ندیده بود

    و آن مرد را درون گلوله ها گم کرد.

    باز هم بزرگتر شد

    در پیر سالی‌ اش

    دانه‌ های گل می‌ کاشت

    برای فرزندانی که از او افتاده بودند، نوحه می‌خواند

    برای رودخانه‌ های خروشان شعر می‌ سرود

    و روز مرگش با گل های باغ خونین بود

    و به تنهایی خودش را دفن می‌کرد

    درون حفره ای که ازکودکی برای خودش ساخته بود.

    #فدوى طوقان

    پاسخ:
    چقدر زیبا

    درود بر شما دنیا جان
    سپاس بیکران نازنین

    عین

    جانشین الف خواهد شد

    شین را

    در پردۀ پلک‌های خود نهان کرده ام،

    و قاف

    سرآغازِ الفبای آدمی‌ست

    سلام بر همین سه حرفِ ساده

    که همه چیز را از من گرفت

    تا شاعرترین ترانه خوانِ زمین شوم.

    # سیّد علی صالحی

    پاسخ:
    بسیار زیباست این شعر

    منت دارت هستم گلم
    شیرین ترین دنیا
  • دنیا ((رزسیاه))

  •  
    دانه دانه  چیدی  از   انگور  این   متروکه دل
    درد  آن   در خُمره  کردم  عاقبت  سرریز شد


    کم نبود   این  گفتگویِ  ذهنِ  پُر گویِ  خودم
    حرف های مردمان  هم    بر سرم   آویز شد

     

    درود عاااااالی وغم انگیزعزیزم

     

    قلمت سبز
     

    پاسخ:
    درودها مهربان
    و سپاس از لطف همیشگیت
    مانا مانی به مهر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">