فایل صوتی - خوانش شعر
شعر و خوانش : سپیده طالبی
هاله ای خاک و غبار
تکیه داده بر پناهِ سردِ شیشه اییِ قابِ پنجره
با نگاهی یکسره
زل زده بر چشم ماهِ خسته با چشمی خمار
رفته ام در خلسه ای از بوی گُل
مست عطر خاکم و می بارش ابری پرآب
مانده ام لیکن میان هجمه ای از اضطراب
با صدای پچ پچ باران و باد و پنجره
گاه گاهی من نگاهم سوی پرده میدود
پرده را دستِ نسیمی میکشد با خود به رقص
پرده هم میچرخد و آهسته با او میرود
ریخته شب تا به نیمه داخل جامِ مجال
بختکی افتاده بر جانِ نگاهم بی مثال
ماه هم با خیرگی
می کند همراهیش بی قیل و قال
میکشد افسون خود را آسمان
بی امان، مهتاب وار، روی وهمی تیره فام
نیست حتی شعله ای در هر کران ...!
ناگهان در آسمانِ خلوت و بیحاشیه
در میان خلسه ی راز و نیاز ماه با چشمان من
اخگری با شوقِ سرشار از یقین
می دود سوی همان گوی نجیبِ مه جبین
خوش خیال است و چه دارد شور و حال
دل به دریایی زده مواج و داغ و آتشین
می رود او بیگمان اینگونه هم تا سال ها
سالیانی که نمیداند چه بنشسته برایش در کمین ...!
میرود او سالیانی را پِیِ " آیا" ، " نباید" یا " نشد"
میدود او سالیانی را پیِ آنچه نمیداند ز مقصد یا ز خود
او نمیداند دقیقا تا کجا و تا به کی
سالیانش طی به حسرت میشود
یا کدامین رود، آیا انتهای این مسیر
ناجی لب تشنگی ها در نهایت میشود
میرود او بارها بیراهه و
بر قراری بی زمان، گاهی "موقت" میرود
تکیه بر انگارها و بی مروری بر هدف
با مرارت، بر "جهالت" میرود ...!
پ.ن
به یقین رسیده ام،
هر راهی که میرویم موقت است ...!
آنقدر که به بیراهه رفته ایم و آنقدر که به بن بست رسیده ایم!
همنشینی ماه و ستاره خیالی بیش نیست....!
سلام بر شما بانو طالبی عزیز
سروده ی بسیار زیبایی را خواندم
شاد و سلامت باشید
ایام پاییزیتون بخیر و نیکی