تو ای خورشید تابنده
منو امروز باور کن !
یه روزم ماه میخنده
درون برکهی پر آب آینده !
عزیزِ جان،
«لالا لالا» حالا بسه گل بیدار
چقد امروز دلتنگم،
برا اون لحظهی آشوب یک دیدار
تو ای خورشید تابنده
منو امروز باور کن
یه روزم ماه میخنده
درون برکهی پر آب آینده
عزیزِ جان
تو ای آشفته خواب از زوزهی تهدید،
باور کن ...
یه روزی جای اینکه شب دوباره سر،
به روی بالش کابوس بگذاریم ...
یه روزی جای اینکه صبح رو با غم
به جای چاشت از خانه
فقط یک لقمه ی غمنوش برداریم
یه روزی جای اینکه هر شبش رو
با قفس درگیر باشیم و فقط هم میلههای درد رو
تا صبح بشماریم ...
طلوع صبح،
با گلهای یاس خونهمون،
مثْلِ قدیما، گرم میگیریم
دیگه ازغرش تشویش شبها ما نمیترسیم
دوباره والس میرقصیم
از اول زندگی رو ساز میبافیم
دوباره تا خود فردا مثه خورشید میخندیم
خیابونهای سرسبز و پر از راز اقاقی رو
از اول تا تهش با ذوق میگردیم ...
عزیز جان،
تمام بیتهای شعر امروز و ...
برا تاریخ، دفتر کن !
منو امروز سر بر شانهی خورشید، باور کن !
بداهه شد در کوران غم سنگین امروز و دیروز و هر روزمان
با همراهی با شعر سپید ( صدای سربی صبح ۱)
پ.ن:
تمام رویاهای ما
می توانند محقق شوند
اگر ما شجاعت دنبال کردن
آنها را داشته باشیم.
#والت_دیزن
بله , تمام رویاهای ما می تونه محقق بشه اگر شجاعت دنبال کردنشونو داشته باشیم
درود بر مهربانو طالبی ارجمند
و سپاس از سروده ی زیباشون
یه روزم ماه میخنده
درون برکهی پر آب آینده