ترانه : هوش مصنوعی
میان این همه مزّه،
تو آن سردی مطبوعی که میپیچد
خودش را دور طعمِ تندیِ «پونه»
لب آب هراسان از بلندی تا به گندم زار
نسیمی خوشخرامی تو، برای هرم این «گونه»
ترانه : هوش مصنوعی
میان این همه مزّه،
تو آن سردی مطبوعی که میپیچد
خودش را دور طعمِ تندیِ «پونه»
لب آب هراسان از بلندی تا به گندم زار
نسیمی خوشخرامی تو، برای هرم این «گونه»
ترانه : هوش مصنوعی
میشود باز تو باشی که بیایی و بمانی ...
به دلم شور ببخشی و مرا نیز بخوانی ...
میشود باز تو باشی که بیایی و بمانی
به دلم شور ببخشی و مرا نیز بخوانی
مثلِ تعریفِ جدیدی
خودِ آرامشِ مطلق
تو همان حسّ ِ تبسّم
روی لبهای شروعیکه لطیفی و مدیدی
میشود باز بیایی بشوی مایه ی اعجاز
به همان درد فرح زا
به خدا کاش تو باشیکه دچارم بکنی باز
تو بیایی بزنی کاش به این تب
به دلِ داغیِ مردادِ وجودم
مثلِ یک حسّ ِ قدیمی
بشوی تازه نسیمی، بوزی به تارِ بودم
خسته ام من ز هیاهو
این همه حیله و نارو ، چه همه پرسش و واجو
چه بگویم من از این حسّ ِدو پهلو
یک بغل غصّه کنار ِگل شب بو
منتظر مانده نگاهش به ستاره
کاش میشد که دوباره
بشوی رد ز کنارم شده حتی به نظاره
نفسم نیز بیفتد به شماره
بشوم باز عزیزت به یکی چشمْ اشاره !
۱۳۹۹/۰۴/۰۵
ترانه : هوش مصنوعی
آمد او آهسته آهسته، مرا
در پناه سایهی تاریک خود
بی محابا، از گلویم چید و برد...!
خرمن موی مرا، او جایِ باد
دستِ داسِ خون چکانِ غیرتی مبهم سپرد...!