گَرد رویا را از آیینه پس بگیر،
از پسِ فوت آخر فقط،
دهانِ دستانِ خستهی امروز، بر میآید و بس.
فردا, پر از شاید است و
امروز پر از نباید،
سرگیجه را به هیچ بسپار و در آغوش نمیدانمها،
بال بر زنهار بزن.
در ادامه متن کامل شعر به همراه تحلیلی بر مقوله « زیبایی شناسی آفرینش گرایانه » نوشته استاد محمد حسن چگنی میخوانیم که دراین خصوص به شعر « زنهار » اشاره دارند.
عصرِ ظهور طوفان بود
که جغدها آوازشان را آغاز خواندند !
از شب که ستاره ریخت، مهتاب بیتاب شد !
نه تقصیر شکوفه ها بود و نه از غصهی باران
که درد از ریشه بود و بیشه دردمند ...!
چه شعرها که بر واقعه
به پنجه ی قلم ریخته شد
چه مویه ها که بی اراده
از شکاف لبهای روزگار فرو چکید
اما کنون که دستاوردِ رویداد را به انتظار نشسته ایم
در شمایلی به گستره ی جهان
هنوز سر از نور میبُرند و عطر خون به پاست!
بلوغی شرم شکن ...!
چیزی، به گذر تقویم، دگرگون نمیشود ...!
در ادامه میتوانید نقد های انجام شده بر روی نسخه اولیه شعر را ملاحظه بفرمایید: